" باغ جهان پرگلست فرصت چیدن کجاست
دشت و چمن سبز سبز بال پریدن کجاست
دوست صلا می زند همت دیدار کو
کعبه ز ما دور نیست پای دویدن کجاست
عالم از او پر صداست گوش تو بیگانه است
در همه جا نقش اوست قدرت دیدن کجاست
مدرسه عشق را نعمت استاد هست
ای دل مکتب گریز میل شنیدن کجاست
دانه ی ذوق و هنر در دل ما کاشتند
لیک به فصل خزان شوق دمیدن کجاست
یار فروشد به جان گلشن فردوس را
بی خردان را بگو ذوق خریدن کجاست
ناله ی جانسو هست خلوت دلخواه نیست
لرزش اشک مرا جای چکیدن کجاست
پیر شدی شوق وصل از دل سکن گریخت
ای دل بی انتظار حال تپیدن کجاست
کلمات کلیدی: